شاعر : عبدالحسین میرزایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل
یا رب از زهرجفا پا تا سرم آتش گرفت سوختم پرپر زدم بال وپرم آتش گرفت
پوستی براستخـوانی مانـده باقی ازتنم همچوشمعی آب گشتم پیکرم آتش گرفت
من همان فرزند زهرایم که ازجورعدو خانهام چون بیت زهرا مادرم آتش گرفت
کودکان را دیدم از این سو به آن سو درفرار گریه کردم آنقدر چـشم ترم آتش گرفت
پا نهـادم بین آتش زیر لب گـفتم حـسین یادم آمد عصرعاشورا حرم آتش گرفت یک بیابان دشمن و یکمشت طفل بیپناهخاطرم برعمههای مضطرم آتش گرفت
دختریفـریاد میزد سوختعمهدامنم دیگری میگفت عموجان معجرم آتشگرفت دختری این رازرا کنج خرابه فاش کرد درمیان شعلهها مـوی سرمآتشگرفت
ازمیان آنچه غارت شد دل پُردرد من بیـشتر بر گاهـواراصغـرم آتش گرفت مادرش درپشت خیمه ناله میزداصغرمتونبودی آب خوردم حنجرم آتش گرفت